شکل‌ آب

تا نودمین اسکار -۳                                                                       دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶
           
امسال فیلم «شکل آب» گیرمو دل‌تورو بیشترین تحسین را دریافت کرد. فیلم بین واقعیّت و رؤیا، داستان‌گونه‌ای است از زبان نقّاشی سرخورده و ناکام که امیال و آرزوهایش را در قالب داستانی ریخته و روایت می‌کند. نسخه‌ای کم‌رمق‌تر از «هزارتوی پن» خود دل‌تورو. جز این که دل‌تورو در این فیلم از روی دست خودش نوشته است،‌ چند نکته در فیلم درخور ذکر است:

اوّل عشق یک انسان به موجودی غیرانسانی. این موضوع را که همین چندسال پیش جیمز کامرون هم در آواتار به آن پرداخته بود، مستلزم تغییر شکل یکی از آنها (یعنی انسان) به دیگری بود ولی اینجا عشق با وجود تفاوتها شکل می‌گیرد.

دوّم ارجاعهای خارج از فیلم به غریبه‌هایی بود که تمدّن غربی آنها را به شکل بیگانه می‌بیند. الایزا جایی و در دیالوگی کلیدی به نقّاش می‌گوید که فرق من و او چیست؟ من هم مثل او نمی‌توانم حرف بزنم؟ می‌دانیم که در قدیم عربها به غیرعرب «عجم» و یونانیان به جز خود «بربر» می‌گفتند کنایه از نوع حرف‌زدنشان. گویی تفاوت زبان، گونه‌ای لال‌بودن، بلکه گونه‌ای غیرانسان‌بودن است. این دعوت به درک «غیر»، شایان تحسین است.
  
این همگرایی را بگذارید در کنار دیالوگ خنده‌دار فیلم «ورود» که نظامی به «زبان‌شناس» فیلم می‌گوید که باید بتوانی حرفهای موجودات فضایی را بفهمی چون نواری که حاوی مکالمات به زبان «فارسی» بود توانستی ترجمه کنی! زبانی که دویست‌میلیون نفر به آن حرف می‌زنند نیازی به زبان‌شناس ندارد و یک مترجم معمولی هم از پس آن برمی‌‌آید. البتّه اگر نویسنده و کارگردان آن فیلم بدانند که در ایران به‌رغم این دست بلاهت‌ها فیلمشان را با فیلمهای کوبریک و اسپیلبرگ مقایسه کردند حتماً خوشحال خواهند شد.
 
سوّم استفاده از اسطوره‌ی مسیح این‌بار در هیئت غیرانسانی است. احیاگر میرنده یا شفابخش آسیب‌پذیری که برعکس قهرمان فیلم «دالان سبز» پس از مرگ دوباره -مانند روایت مسیحیان از رستاخیز مسیح- برمی‌خیزد. در فیلم اشاراتی به «خدا»بودن او هم هست. مطلقی که -با نگاهی عرفانی- می‌تواند در هر قالبی خود را به بشر نشان دهد.
 
البتّه اسکار با گلدون‌گلوب تفاوتهای زیادی دارد و فیلمهایی با صبغه‌ی ملّی در آن بخت بیشتری برای بردن دارند. برای همین شاید «پست» اسپیلبرگ که رویدادهایش درباره‌ی درگیری رسانه‌ها با رئیس‌جمهور وقت، تشابه زیادی با زمان ما دارد جلودار شود. اگر اتّفاق غریبی رخ ندهد دو اسکار بهترین بازیگر زن و مرد اصلی را باید برای گری اُلدمن و فرانسیس مک‌دورمند کنار گذاشت. گرچه همسر الدمن این اواخر حرفهایی را درباره‌ی خشونتهای خانگی قدیمی او مطرح کرد که ممکن است با توجّه به جوّ غالب این روزها روی بعضی رأی‌دهندگان اثر گذاشته باشد؛ همان‌طور که داستین هافمن را از نامزدی اسکار دور کرد.
  
درباره‌ی وقایع پس از ماجرای هاروی واینستین بد نیست بعداً ایمایی مجزّا بنویسم چون خشک‌وتر دارد با هم می‌سوزد و هرکسی مشغول متّهم‌کردن دیگری است. از طرفی اجرای کمیک سث مه‌یرز در گلدن گلوب به نظرم اصلاً خوب نبود. واقعاً با چنین امری جدّی یا نباید شوخی کرد یا باید خیلی سنجیده‌تر از این می‌بود. این موضوع با اعتراض به سفیدبودن اسکار تفاوت دارد. جیمی کیمل البتّه خبره‌تر است. رویدادهای تلخ این روزها مجال لذّت‌بردن از فیلم و هنر را هم از آدم می‌گیرد. با این حال بشر به امید زنده است. خوشکامی به کوی ما نیز خواهد آمد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics